آرسینآرسین، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

آرسین پسر آریایی

اولین قدم واسه اومدنت

سلام عزیزیکم امروز مامانی با کلی خبرای خوش اومده! این هفته اولین قدم را واسه اومدنت برداشتم....رفتم دکتر و گفتم من میخوام کم کم مهمونمو دعوت کنم چکار کنم جکار نکنم؟! خانوم دکتر مهربونم کلی باهام حرف زد و راهنماییم کرد!واسم داروی تقویتی داد با یه آزمایش!گفت به امید خدا تا چند ماه دیگه میتونین فرشتتونا دعوت کنین! عزیز دلم امیدوارم زیاد منتظرمون نزاری!همه چیز را میسپرم به خدای مهربونم. دوستای عزیزی که اینجا را میخونین یه کمکتون احتیاج دارم!آدرس یه دکتر زنان زایمان خیلی خوب در تهران را میخوام.ترجیحا طرفای جنت آباد یا سعادت آباد یا همون نزدیکا باشه!ممنون میشم
18 ارديبهشت 1393

دردودل

سلام فرشته ی آسمونیه من عیدت مبارک خوشگلم امروز مامانی میخواد یه کم واست درد و دل کنه .....چون دلش خیلی گرفته! دلم تنگته ....بهت محتاجم!دوست دارم بغلت کنم بوت کنم باهات درد و دل کنم........ کم طاقت شدم بابایی میگه فقط چند ماه دیگه صبر کنیم ولی واقعا کم طاقت شدم!! میدونم پیشنهاد خودم بود که تو بهاری بشی....بهار ٩٤ بیای تو بغلم!!!خوشگل من عزیز من برناممونا بهم نزنیا!!!تابستون بیا تو دل مامانی فدات بشمممممممممم خوب بریم سراغ درد و دل......... نمیخوام تو را از این دنیا و آدماش بترسونم مامانی....تو مامان بابا را داری  ترس نداره!!ولی مامانی دلش از این آدما گرفته ...... هر چی خودمو از حاشیه دور میکنم بی فایدست.....همه دنبال درد...
19 فروردين 1393

پایان سال 92

سلام عزیز دل مامان امروز بلاخره فرصت پیدا کردم بیام اینجا واست بنویسم و از این روزهای آخر سال بگم! جوجو کوچولوی من امروز ٢٥ اسفنده....کم کم داریم با سال ١٣٩٢ خدافظی میکنیم.......این روزا با بابایی حسابی مشغول بودیم!خونمون حسابی برق افتاده....کلی خرید کردیم...همه چی آمادست واسه شروع سال جدید! ولی امسال خیلی متفاوته همچنان هوا سرده و برف و باران میاد!!انشالا که به برکت همین فراوانی برف و بارون سال جدید سال پر برکتی واسه همه باشه! پریروز رفته بودیم خرید ....لباسای بچه گونه خیلی خوشگل بودن ....بابایی کلی ذوق میکرد و میگفت کی بشه بیاییم واسه بچمون خرید کنیم!! دیشبم مامانم میگفت دیگه بعد عید باید اماده بشی واسه نی نی آوردن!!منم گفتم ای ب...
25 اسفند 1392

مامانی تنهاست!

سلام عزیز مامان وای که چقدر امروز تو فکرتم..... از صبح مشغول کارای خونه ام....الانم که تنها باید نهار بخورم!!!آخه بابایی صبح که میره تا شب نمیاد!!اخیلی دلم گرفته!!اگه الان تو پیشم بودی دو تایی باهم......وای عزیزززززز مامان یعنی کی قراره بیای پیشم و منو از تنهایی دربیاری!! گاهی بعضیا فکرمو مشغول میکنن میگن زوده واسه بچه دار شدن.....میگن نی نی داشتن خیلی سخته! ولی از دل تنهای من خبر ندارن........نمیدونن چقدر بهت احتیاج دارم.....به در آغوش گرفتنت...بوییدنت بوسیدنت...به صدای خنده هات به صدای گریه هات!واسم مهم نیست چقدر سخته!!فقط بودنت مهمه!!این که این خونه پر بشه از صدای شیرین مامان گفتنت!! با تو و وجود تو من و بابایی خوشبخت تر میشیم.....
22 دی 1392

برف پاییزی

سلام مامانی دیشب کلی واست نوشتم ولی از شانس بدم ثبت نشد و همش پرید.... آخه دیشب خوابم نمیبرد!!یواشکی از بغل بابایی اومدم بیرون و ....آخه میدونی بابایی بی من خوابش نمیبره!!خیلی بابای لوسی داری!! عزیز دل مامان امروز داره برف میاد........اولین برف پاییزی!خیلی قشنگه!!دوست دارم سال دیگه این موقع شما تو دل مامانی باشی و با هم برفا نگاه کنیم!!زنگ زدم به بابایی و کلی ذوق کردم به خاطر برف!!اونم همکاراش پیشش بودن نمیتونست درست حرف بزنه همش میگفت آره...خوب...باشه!!این جور موقع ها میخوام بزنمش!! نمیدونم چرا بی اراده اول هر متن میخوام بنویسم دختر نازم.....!! اگه الان یه شازده کوچولو شدی ناراحت نشیا....مامانی فقط سلامتی شما واسش مهمه ولی خوب ......
22 دی 1392

آغاز زمستان 92

سلام خوشگل من عزیز من ببخش مامانی را چند روزه نتونسته بیاد واست بنویسه!آخه مامانی یه کم تنبلیش میومد...شما به بزرگیه خودتون ببخشید عزیز دل  امروز اولین روز زمستان سال ٩٢ است...دیشب خونه عمه ی بابابزرگ بودیم...بزرگ خانواده که خیلی دوستش داریم و زیاد میریم خونشون!دیشب شب یلدا بود و همگی اونجا جمع بودیم و جای شما بسیار خالی بود..... انشالا سال دیگه شما شب یلدا تو دل مامانی وول میخوری...قربونت برم عشقممممممممم
1 دی 1392

اولین

سلام عزیز دلم... اینجا جاییه که میخوام واست بنویسم....فقط و فقط واسه تو !!نمیدونم قراره کی بیای و بشی همه زندگیه من و بابایی!!البته میدونم ما خیلی مامان بابای بدی هستیم آخه هنوز اجازه ندادیم تو فرشته آسمونیمون زمینی بشی!!منتظر یه سری تغییرات تو زندگیمون هستیم!!میخواییم همه چیز واسه اومدنت مهیا باشه...تو هم قول بده وقتی همه چی آماده بود زیاد ما را منتظر نزاری و زودی بیای پیشمون.... آخه خونه عشق من و بابایی خیلی تو را کم داره....زندگیمون خیلی قشنگه عزیزم!!وقتی بیای خودت میینی !بابایی خیلی مهربونه مطمئنم همین طور که یه همسر همه چی تموم یه بابای فوق العاده هم میشه!! میدونی عزیزم من خیلی بهت نیاز دارم...... p> فرشته کوچولوی من و بابا.......
20 آذر 1392