هفته 38
پسر عزیزم قول داده بودم بیشتر بنویسم ولی نشد مامانی.......این مدت خیلی درگیر بودم !هفته پیش همراه بابایی رفتیم تهران دکتر.خدا را شکر همه چی خوب بود.....
این مدت هم مشغول جمع و جور کردن کارا بودم خونه را واسه اومدنت تمیز کردیم و وسایل خودمو و شما را جمع کردم تا به امید خدا فردا بریم تهران و موندگار بشیم .
دکتر گفت راه واست خطر داره .تصمیم گرفتیم من و مامان جونت بریم تهران بمونیم تا خیالمون راحت باشه!امیدوارم هر موقع صلاح خداست شما قدم رو چشممون بزاری .
کلا دو هفته وقت هست واسه اومدنت.....
نمیدونم به چه روشی قراره زمینی بشی مامانی....من خودم زایمان طبیعی را دوست دارم!بیشتر هم به خاطر اینکه در این صورت هر موقع خدا بخواد و خودت دلت بخواد از دل مامان میای بیرون و لازم نیست مثل عمل سزارین واسه اومدن ما وقت تعیین کنیم!!ولی بازم همه چیز به تشخیص دکتر بستگی داره عزیزکم.امیدوارم هر چی صلاحه همون بشه
خلاصه اومدم بگم داریم راهیه تهران میشیم........حتما با موبایل بازم واست مینویسم
دوستت دارم زندگیم
الان داری شکم مامانی را پاره میکنی از بس پاهاتو فشار میدی!!شیطون خان دلم درد گرفت!