آرسینآرسین، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه سن داره

آرسین پسر آریایی

هفته 35

1393/11/11 12:16
نویسنده : نگین
595 بازدید
اشتراک گذاری

حداکتر تا 5 هفته دیگه پسری را در اغوش میگیرم.......باورم نمیشه چقدر به زمان دیدارمون نزدیک میشیم

یعنی چه شکلی هستی مامانی؟

شکل منی یا باباجونت؟!آخ پسرم واسه دیدنت بی تابم......بیشتر از 8 ماهه تو وجود منی هر لحظه با هم بودیم...حس میکنم دلم واسه این روزا تنگ میشه!مخصوصا واسه لحظه هایی که تو وجودم حرکت میکردی ...دست و پاهاتو به شکم مامانی فشار میدادی و بابایی لمسشون میکرد.......آخ که چقدر دلتنگ این روزا میشم.

بارها خوابتو دیدم خواب دیدم تو بغلم بودی یه پسر گندمی با چشمای درشت رنگی....بیشتر شبیه بابات بودی!

ایشالا به سلامتی بیای بغلم...تو همه زندگی من و باباتی.....

امروز میخوام ازت معذرت خواهی کنم واسه تمام لحظه هایی که اذیتت کردم!تو خیلی پسر خوبی بودی ولی من.......گاهی بد شدم و مطمئنن این بد شدن به تو هم آزار رسوند!

از اول که اومدی تو دلم همه چی عالی بود....زیاد مامانی را اذیت نکردی از ویار های شدید بارداری هم خبری نبود سر دردام به کنار ولی بازم خوب بودم همه چی قابل تحمل بود.....همه چی خوب پیش میرفت.مهربونیتو حس میکردم.همیشه میگفتم پسرم خیلی مهربونه.خلاصه تو اصلا منو اذیت نکردی.......از بیخوابی شبونه هم هیچ خبری نبوده!همیشه قبل خواب کلی تو دلم شیطونی کردی گاهی ضربه هات خیلی محکم بود دردم میومد ولی عاشق این دردممممممم.بعدش میخوابیی همزمان با مامان میخوابی و صبح با من بیدار میشی!

اما من........من و بدیام!منو ببخش پسرم.واسه لحظه های که با ترس و استرسم به تو هم آسیب رسوندم......مادربودن خیلی سخته !یه روز که حرکتات کم میشد تمام وجودم میشد ترس و دلهره...واسه هر سونو استرس میگرفتم ...گاهی یه مشکلاتی پیش میومد که عصبی میشدم و گریه میکردم.....گاهی نصفه شب احساس گرسنگی کردم ولی خواب را ترجیح دادم......ماهی یک بار از شهرستان رفتیم تهران واسه چکاب و مطمنن تو را تو این راه اذیت میکردم خودم داغون میشدم ولی بازم نگران سلامتیه تو بودم مامانی......مرسی که تحمل کردی تو .تو پسر پهلوون منی.....ببخش اگر با غلت خوردنای شبونه از خواب ناز بیدارت کردم...ببخش اگه با سرفه ها و عطس هام آرامشتو بهم زدم!مامانی را ببخش قند عسلم.

این پست آخر نیست......سعی میکنم تا زمانی که بیای هر هفته بنویسم...میخوام این روزهای آخر را ثبت کنم!

 

وارد هفته 36 شدیم.......

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

محمد
11 بهمن 93 12:38
بروزم بروزم بروزم بروزم با مطلب "پیشرفته ترین گدای دنیا/ عکس" به منم سربزن.
مهتاب
11 بهمن 93 15:30
ای جانم انشالله به سلامتی بیاد بغلت خاله جون علیرضای منم توی مسابقه عکس شرکت کرده میشه بری بهش رای بدی؟ یه دنیا ممنون اینم لینکش http://photo.ninisite.com/Showphoto.aspx?vid=2015011122090505397
mary
13 بهمن 93 0:39
azziizam dashtam ba khodam migoftam nazdike mah tavalodame.. bad yadam oftad goftam eee baranam nazdike k ninish ro b donya biareh.. enshaala be salamatiii kheyli khoshhalam az un dorane aval ta alan madar shodanet vayy azizam dare hame chi yadam miad.. zaman cheghadr zud migzare.. moraghebe khodetun bashin
نگین
پاسخ
آره دیگه با خاله مریش متولد یه ماهه مرسی گلم..آره واقعا زود گذشت گوشیم خراب بود عزیزم چند روزی خاموش بود ببخش پیام دادی ندیدم مرسی که به یادم بودی
شادان
13 بهمن 93 13:27
منم باورم نمیشه نگین. چ زود داره میگذره . از این به بعد باید منتظر یکی دیگه و ماجراهای جدیدش تو وبلاگات باشیم.ای عزیزممممم... .
نگین
پاسخ
دیگه خاله شادان هم باید دست به کار بشه ها. تنبل خانوووووم زود باش دلم واست یه ذره شده
سانای
13 بهمن 93 23:24
اسم نینی چیه
نگین
پاسخ
آرسین
مریم
15 بهمن 93 0:24
ایشالا بسلامتی نی نی تون به دنیا بیاد عزیزم
مامان امیرعلی
15 بهمن 93 7:19
سلام خانومی اره بالاخره لو رفت رازمون خوش ب حالت ک گل پسری زودتر میاد بغلت.... ایشالا سالم باشه...
mary
18 بهمن 93 7:44
merc khahare golam.. aziizam esmesham entekhb kardi arsin kheyli ghashange chetori?halet khube? hame chi khub pish mire?
باران
24 بهمن 93 14:51
حالت خوبه باران جونم؟نینی خوبه؟خاله قربونش بره الهی...مامان بزرگم رفته بود زیارت هفته پیش...بهش گفتم واسه دوستم و نینیش دعا کن...تازه بهش تاکید هم کردم...گفت خیلی برات دعا کرده....مراقب خودت باش.....بوووس
asal
25 بهمن 93 1:53
salam azizam enshalah ke pesare golet be salamati be dona biad va hamishe shad bashi kheyli barat khoshhalam eltamase doa
مهیار
31 تیر 94 10:27
مطالب وبلاگت قشنگه !
محمدرضا
6 مرداد 94 8:14
سلام خوبی؟؟؟؟ وب توپی داری لطفا به منم سر بزن