دردودل
سلام فرشته ی آسمونیه من
عیدت مبارک خوشگلم
امروز مامانی میخواد یه کم واست درد و دل کنه .....چون دلش خیلی گرفته!
دلم تنگته ....بهت محتاجم!دوست دارم بغلت کنم بوت کنم باهات درد و دل کنم........
کم طاقت شدم بابایی میگه فقط چند ماه دیگه صبر کنیم ولی واقعا کم طاقت شدم!!
میدونم پیشنهاد خودم بود که تو بهاری بشی....بهار ٩٤ بیای تو بغلم!!!خوشگل من عزیز من برناممونا بهم نزنیا!!!تابستون بیا تو دل مامانی فدات بشمممممممممم
خوب بریم سراغ درد و دل.........
نمیخوام تو را از این دنیا و آدماش بترسونم مامانی....تو مامان بابا را داری ترس نداره!!ولی مامانی دلش از این آدما گرفته ......
هر چی خودمو از حاشیه دور میکنم بی فایدست.....همه دنبال دردسرن انگار!!از کاه کوه میسازن....اینقدر میرن رو مغزت تا منفجرت کنن!!!آخ آخ اگه بگم مامانی چه چیزایی را تحمل میکنه...هر چی ساکتم بی فایدست!!بیزارم از آدمای دروغ گو و حرف مفت زن!!
آره مامان جان سخته زندگی سخته باید خیلی قوی باشی!!!درست مثل بابا!!نه مثل مامانت که زودی میشکنه...خورد میشه ...اون وقته که بابایی آرومش میکنه مثل کوه پشتشه و محافظتش میکنه!!
منم میخوام قوی بشم ...میخوام قدرت مقابله با هر مشکلی را داشته باشم...میخوام آماده بشم واسه مادر شدن!!!
امروز داشتم فکر میکردم زندگی من و بابایی با بچه هامون.....زیباست.......خیلی زیبا!
دوستت دارم خیلی دوستت دارمممممممم